مدرسه عشق

مگر میشود مدرسه عشق را تعطیل کرد، بزرگانی  از قبیل شادروان دکتر مجتبی کاشانی پس از یکعمر مدرسه سازس باز هم در واپسین روزها مجالی را طلب میکردند که مدرسه دیگری بسازند که گرچه در و دیوارش با کوچکترین مدرسه دنیا در جمال آباد کالو تفاوت دارد ولی آرزوی تدریس سرباز معلم جنوبی  عشقش را که به کودکان منتقل مینماید در سر میپروراندند.

شعرش را به خوانندگان تقدیم میکنم …

مدرسة عشق

در مجالی که برایم باقیست

باز همراه شما مدرسه ای میسازیم

که در آن همواره اوّل صبح

به زبانی ساده

مهر تدریس کنند

و بگویند خدا

خالق زیبایی

و سراینده ی عشق

آفریننده ماست

مهربانیست که ما را به نکویی

دانایی

زیبایی

و به خود می خواند

جنّتی دارد نزدیک، زیبا و بزرگ

دوزخی دارد – به گمانم -

کوچک و بعید

در پی سودائیست

که ببخشید ما را

و بفهماندمان

ترس ما بیرون از دایره رحمت اوست

در مجالی که برایم باقیست

باز همراه شما مدرسه ای می سازیم

که خِرد را با عشق

علم را با احساس

و ریاضی با شعر

دین را با عرفان

همه را با تشویق تدریس کنند

لای انگشت کسی

قلمی نگذارند

و نخوانند کسی را حیوان

و نگویند کسی را کودن

و معلّم هر روز

روح را حاضر و غایب بکند

و بجز ایمانش

هیچکس چیزی را حفظ نباید بکند

مغزها پر نشود چون انبار

قلب خالی نشود از احساس

درس هایی بدهند

که بجای مغز، دل ها را تسخیر کند

از کتاب تاریخ

جَنگ را بردارند

در کلاس انشاء

هر کسی حرف دلش را بزند

«غیرممکن» را از خاطره ها محو کنند

تا، کسی بعد از این

باز همواره نگوید: «هرگز»

و به آسانی همرنگ جماعت نشود

زنگ نقّاشی تکرار شود

رنگ را در پاییز تعلیم دهند

قطره را در باران

موج را در ساحل

زندگی را در رفتن و برگشتن از قلّه ی کوه

و عبادت را در خدمت خلق

کار را در کندو

و طبیعت را در جنگل و دشت

مشق شب این باشد

که شبی چندین بار

همه تکرار کنیم :

عدل

آزادی

قانون

شادی …

امتحانی بشود

که بسنجد ما را

تا بفهمند چقدر

عاشق و آگه و آدم شده ایم

در مجالی که برایم باقیست

باز همراه شما مدرسه ای می سازیم

که در آن آخر وقت

به زبانی ساده

شعر تدریس کنند

و بگویند که تا فردا صبح

خالق عشق نگهدار شما

Responses

زیبا بود

very nice…

Leave a response

Your response: